دنياي مدرن

ساخت وبلاگ

رفتم وبلاگو خوندم. راستش برا يه كار ديگه اومده بودم ولي دلم تنگ شد يهو. گفتم يه سلامي كنم. رفتم ديدم بهمن سال ١٤٠٠ چي خواستم :)) و دقيقا فروردين ١٤٠١ اومده تو زندگيم مهر ١٤٠١ عقد كردم و ارديبهشت ١٤٠٢ عروسي كردم. از عروسيم كارم رو تو مركز دولتي كم كردم و كار خودمو شروع كردم. الانم دلم يه عالمههههههه پول ميخواد .دوس دارم كارام ديده بشه. زحمتام. هرچي ميدوئم انگار عقبم... سفراي خارجي كه آرزوشو داشتم... اين ١٢ سال رنج بايد يه حاصلي داشته باشه بالاخره. الان با خودم درگيرم يه ريسك بزرگ كنم و محل كارم رو جابجا كنم؟ چون اين جايي كه هستم فرهنگ پايينه و به كارم نمي اد. هنرم رو نميخرن مجبورم تغيير مكان بدم. به نظرت سال بعد ميام و از ريسكي كه كردم خوشحال صحبت مي كنم؟ يا ميگم گند زدم؟ درس بزرگي كه از زندگي گرفتم تو ٣٠ سالگي اينه كه وقتي سر دوراهي هستي هميشه راهي رو انتخاب كن كه دلت ميگه چون معني زندگي همين تجربه كردن هاست و در نهايت چه اون كارو كني چه نكني تجربت بيشتر ميشه اما اگه بكني حداقل حسرتش تو دلت نميمونه. ته تهش اينه كه گند بزني ديگه . سرتو كه نميخوان بزنن

اولین کشیک قلب...
ما را در سایت اولین کشیک قلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golbargeakhar بازدید : 31 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1402 ساعت: 12:22